بیا که مژده رحمت رسید و خواند سروش
سرود تهنیت خسرو خجسته نسب
هلال ماه رجب شد چو از افق پیدا
در آمد آن مَه من با هزار وجد و طرب
ز برج علم، درخشان ستارهای بدمید
که مِهر و مَه ز فروغش به حیرتاند و عجب
ابان بن عثمان گوید: امام صادق (ع) به من فرمود: رسول خدا (ص) روزى به جابربن عبدالله انصارى فرمود: تو آنقدر زنده مىمانى تا فرزند من محمد بن على بن الحسین بن على بن ابى طالب را که در تورات ملقب به باقر است زیارت کنى و چون او را دیدى سلام مرا به او برسان.
سالها گذشت، روزى جابر به خانه على بن الحسین (امام سجاد) داخل شد، محمد بن على (امام باقر) را که جوانى بود در آنجا دید، گفت: جوان پیش بیا، او پیش آمد ،گفت: راه برو، او راه رفت، جابر گفت: عجبا به خداى کعبه قسم شمایل این جوان شمایل رسول خداست، آنگاه به على بن الحسین (ع) گفت :
این جوان کیست؟ فرمود: این پسر من و ولى امر بعد از من، محمد باقر است. جابر با شنیدن این سخن برخاست و بر پاى آن حضرت افتاد و مىبوسید و مىگفت: جانم به فدایت یابن رسول الله! سلام پدرت را قبول کن، رسول الله بر تو سلام مىفرستد… چشمان ابى جعفر (ع) پر از اشک شد، بعد فرمود: «یا جابر! على أَبى رسول اللّه السّلام مادامتِ السموات و الارض» و سلام بر تو یا جابر! در مقابل ابلاغ سلام آن حضرت .
بحار: ج ۴۶ ص ۲۲۳ از امالى صدوق.